مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
نگــاه کــودکی ات دیـده بـود قـافـلـه را تـمـام دلـهــره هـا را، تـمـام فـاصلـه را هــزار بار بـمیـرم بـرات، می خـواهـم دوبـاره زنـده کـنم خاطـرات قــافـله را تو انتهـای غـمی، از کجـا شـروع کنم خودت بگو، بنـویسم کـدام مـرحـله را؟ چـقـدر خـاطـرۀ تـلـخ مـانـده در ذهنت ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی است این که دستانت گـرفـته بود به بـازی گـلـوی سلسله را میـان سلـسـله مـردانه در مسیر خطـر گـذاشـتی به دل درد، داغ یک گِـلـه را چقدر گریه نکردید با سه سـاله، چقدر به روی خـویـش نـیـاورده ایـد آبـلـه را دلیـل قـافـله می بـرد پا به پـای خـودش نـگـاه تـشـنـۀ آن کــاروان یک دلـه را هنوز یک به یک، آری به یاد می آری تـمـام زخـم زبـان های شهـر هلهـله را مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر بـیـاورم کــلـمـاتـی شـبـیـه حـرمـلـه را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خـون دید قلب قـافـله را؟ |